۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

شعری از منصور عليمرادي

شعری از منصور عليمرادي


-اين آقا مولف مرگ است
آقايان!
كه وقيحانه مي‌خندد
به گريه‌هاي سقط شده اش. . .

بر اقليم روياهاي مرده ات
محمد علي!
موريانه‌ها
گله
گله
مي‌چرند

اينجا تالار وهمناك گور است
سقف بلند قصه‌هاي تو كه نيست
جدي باش مرد
قدري جدي باش!

-آقايان!آقايان!
اين مرده
با مرده‌هاي ديگر فرق مي‌كند
مدام مي‌گريد به خنده‌هاي سقط شده‌اش. . .
نه از جنسيت چيزي مي‌داند
نه از بلوتوث

تنها ادعا مي‌كند كه در روحش
قدري
با جواني لوركا
دختر خاله بوده است

محمدعلي
خنديدن در تالار تاريك گور
پايان بندي جالبي
براي آخرين قصه تو نيست
جدي باش!


-آقايان
لطفا
به قدر يك سكته خفيف آنتراكت
. . . .

-خب. . . آخرين بار؟
-كتابفروشي مازيار
البته يلانسبت
-به چكار. . . ؟
-هوشم سرماخورده بود عاليجناب
مي‌خواستم قدري آرامبخش. . .
بدون وكيل بلانسبت شما عمرا!. . .

محمد علي تو داري براي ابد
از چهارراه ارگ نمي‌گذري
خودت را بر ترك دوچرخه ات
نمي‌نشاني
در باد

تا چارراه آسياباد. . .
سيگار هم كه بكشي
ديگر براي قلبت ضرر نخواهد داشت. . .

-احتياج به عمل دارد آقايان!
بايد تمام غده كافكا را
از ذهن پرت و پلا گويش
بيرون كشيد
حاضريد؟

محمد علي!
تو در زهدان متورم گور
داري رشد مي‌كني
به سمت تك ياخته شدن

اينجا رحم بي رحم گور است
كتابفروشي مازيار كه نيست
تا سرت را بيندازي پايين
و خنده‌هاي حرامزاده ات
براي خودشان
ول بگردند
لابلاي بعدازظهر


-عاليجنابان! عاليجنابان!
عرض كنم
بنده
در طول شما
پهلو گرفته كشتي‌هايي
با ملوانان
سرخورده از سياست
خوب است
خوب است
آنچنان كه گاو
براي مزرعه
بلانسبت شما
ملطفتيد؟

-آقايان! آقايان!
اين جنازه مثل هيچكس است
و حرفهاي سرخش
از خورش بادمجان
قورمه سبزي ترند
نگفتم تومور دارد؟

محمد علي
كهره‌ها يادت هست؟
چطور باغ مش كبري را مي‌چريدند
مثل كلماتت سياه
كه سپيدي كاغذ را

حالا
موريانه ها
گله
گله
در چراگاه تخيل تو
نشخوار مي‌كنند


اينجا نه فضاي قصه‌اي‌ست
با مرگ مولف
نه كتابفروشي خط سوم


لطفا لكنت روحت را
به زبان مردگان ترجمه كن
بلانسبت تو مرده‌اي!
قدري رسمي باش مرد!
قدري رسمي باش. . .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر